معنی کنایه از خشمگین شدن
لغت نامه دهخدا
خشمگین شدن. [خ َ / خ ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) عصبانی شدن. برتافته شدن. از جا دررفتن. اِخرِنطام، تَذَمﱡر؛ بخشم آمدن. بهم برآمدن. امتحاک. (یادداشت بخط مؤلف):
ملک را کمان کجی راست شد
ز سودا بر او خشمگین خواست شد.
سعدی (بوستان).
مترادف و متضاد زبان فارسی
از کورهدر رفتن، برآشفتن، خشمناک شدن، عصبانیشدن، غضبناک شدن، متغیر شدن
واژه پیشنهادی
حل جدول
فارسی به عربی
غلیان
فارسی به آلمانی
Beule (f), Kochen, Schwären (m), Sieden
فرهنگ فارسی هوشیار
مغضب، خشمگین، غضب آلود، خشمناک، بر آشفته
معادل ابجد
1468